سهاسها، تا این لحظه: 14 سال و 23 روز سن داره

دختر گلم سها

فروردین 94

بازيهاي دختر گلم سها جون ا تماشاي تلويزيون مخصوصا كانان GEM JUNIUR  كه عاشق كارتن هاي اين شبكه مي باشد و با بجه ها كه دوست مي شده مي گه شما اين شبكه داريد ما داريم كارتنهاي زيادي داره دوسشون دارم و و ديگه اينكه زماني  كه آشپز مي شه و دوست داره از تمام ادويه جات و هر جيزي كه در دسترس داره درست كنه و كل آشپزخونه رو كثيف مي كنه بعد هم اجازه نمي ده كه ظرفهاي كه آشپزي كرده كسي بشوره خودش همه رو تميز مي شوره يك روز هم با لاك اكليلي خودش روي كاغذ كاردستي درست كرده بود و بوبيا چسبونده بود و ابر درست كرده بود وبا بادام بارون مي گفت دره بارون مي ياد و علاقه زيادي به كتاب داستان داره و جديدا هم يكي از گلدوناي برون داخل آوردم و اسمش گذاشته گ...
8 فروردين 1394

كتاب خواندن- 25/8/93

دخمل گلم عاشق كتاب خوندن هر كتاب چند بار بايد بخونم و التبه با صداي شخصيتهاي كارتوني كتاب و بايد بخونم و تازگي هم نقاشي هاي قشنگي مي كشه كه عكس خودش و رنگين كمان و خورشيد هم مي كشه . دوست داره هر چه زودتر بزرگ بشه تا بتونه آشپزي بكنه و در ظرف شستن به من كمك كنه و مي پرسه من بزرگ شدم و اگه بگم آره مي گه پس ظرفا رو بده من بشورم . يا آشپزي كنم . عاشق دوست پيدا كردنه هر كجا گه مي برمش دوست داره با بچه هاي دوست مي شه من و وادار مي كنه اسمشو بپرسم  اسمشو كه بلد شد شروع مي كنه به سوال كردن و توضيح دادن كه من يه دختر خاله دارم دو تا داداش دارم و دختر دايي و پسر دايي اسم همه بچه هاي فاميلو براي دوستش توضيح مي ده . همسايه مونم دو تا دختر دا...
25 آبان 1393

رفتن به مهد کودک آبان ماه 1393

سها خانم تصميم گرفت با دوستش عسل به مهد نشاط مربوط به كاركنان دانشگاه علوم پزشكي بروند. روز اول با شوق عسل به مهد رفت اما روزهاي بعد بهانه مي گرفت و مي گفت شما دير دنبالم اومدين شما دوست نداريم من خونه بيام شروع مي كرد به گريه كردن اما هر روز كه دنبال سها جون مي رفتم مشغول بازي كردن بود. دليل نرفتن به مهد چون به رفتن دستشويي خيلي حساس بود نمي خواست اونجا به دستشويي بره به همين خاطر چيزي هم نمي خورد چون مي گفت اگه صبحانه مو بخورم پي پي دارم منم دوست ندارم به دستشويي مهد برم. بعد از چند روزي از نهار مهد تعريف مي كرد و مي گفت نهار مهد خيلي خوشمزه ن هميشه برام ماكاروني درست كن من بخورم ماكاروني هاي مهد خوشمزه ن. تا اينكه يه سفر چهار ...
25 آبان 1393

بدون عنوان

كلمه هايي كه تلفظ مي كني عزيزم خداحافظ : كداخز ببخشيد : بدخشيد ميكي موس : يكي موس     ؟       : نفس سگ : تامي تمام كلماتي كه (ر) دارند ل تلفظ مي كني عزيزم كارتن هايي مورد علاقه: اسكار - باربي - ماشا و آما - تام و جري - باب اسفنجي - خلاصه هر باز بازار مي ريم سي دي و كتاب هم خيلي علاقه داره . سه سال و هفت ماهه شدي عزيزم . دارم راضيت مي كنم كه مهد كودك بري چون پارسال مهدي كه رفته بودي (حدود يك هفته ) خوشت نيامد ديگه اسم مهد كه مي گم گريه مي كني مي گي من مهد نمي رم البته چند روزي گير داده بوديدنبالم اداره مي اومدي اما به خونه مم راضي شدي امام از تنهايي حوصلت سر مي ره . البته پنج شنبه...
4 آذر 1392

زمان تولد

سلام دخمل گلم این اولین متنی است که برات می نویسم . زمان تولدت را ١١ اردیبهشت انتظار می کشیدم که با شیطنتهای زیادی که داشتی عجله داشتی که زودتر بدنیا بیایی. روز پنج شنبه ١٩ فروردین آخرین خریدها تو انجام دادم خیلی عادی بود هیچ احساسی نداشتم که قراره به دنیا بیایی تا اینکه جمعه شب ساعت پنج صبح بود که با درد از خواب بیدار شدم. و ساعت ٨ صبح با عمل سزارین توسط دکتر سعادت در بیمارستان ام لیلا به روش سزارین به دنیا آمد .بعد از این که به هوش آمدم دور تا دور تختم شلوغ بود و سها روی سینه ام گذاشتند الهی خیلی گرسنش بود با اشتها به سینه هام چسبیده بود و شیر می خورد فردای روز بعد از زایمانم در بیمارستان بودم  ساعت ٥ بعدظهر از ...
23 شهريور 1392